جدول جو
جدول جو

معنی اون جور - جستجوی لغت در جدول جو

اون جور
آن طور، آن گونه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خون جگر
تصویر خون جگر
کنایه از غم، غصه، رنج و محنت بسیار، خون دل
فرهنگ فارسی عمید
ترکی، نام سردار سپاه خلیفه در جنگ با زنگیان در خوزستان و اهواز بسال 257 هجری قمری شاید معرب اسب گور باشد
لغت نامه دهخدا
(هََ ئَنْ مَ شُ دَ)
چنین. اینچنین. (فرهنگ فارسی معین).
- که اینطور، در موردی گویند که مطلبی بر خلاف رضا شنیده باشند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(نِجِ گَ)
کنایه از غم و غصه. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
ز خون جگر کرد لعل آب را
بیاورد آن تاج سهراب را.
فردوسی.
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تانکشد سر به فلک فریادم.
حافظ.
، اشک خونین:
خون جگرم ز فرقت تو
از دیده روانه در کنار است.
سعدی.
سحر سرشک روانم سر خرابی داشت
گرم نه خون جگر میگرفت دامن چشم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ابن اخشید مکنی به ابوالقاسم. دومین از سلاطین بنی اخشید در مصر. وی از 334 تا 349 هجری قمری حکومت کرد. رجوع به ترجمه سلاطین اسلام لین پول شود، ما انوکه، چه احمق است آن و گفته نمیشود: انوک به. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از این ور
تصویر این ور
این طرف این جانب
فرهنگ لغت هوشیار
این جور چنین اینچنین. یا که این طورخ در موردی گویند که خبر یا مطلبی بر خلاف رضا شنیده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خون جگر
تصویر خون جگر
غم و غصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از این طور
تصویر این طور
((طُ))
چنین، اینچنین
که این طور: در موردی گویند که خبر یا مطالبی برخلاف رضا و میل شنیده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از این طور
تصویر این طور
اینگونه
فرهنگ واژه فارسی سره
آن جا
فرهنگ گویش مازندرانی
این طرف، این سوی
فرهنگ گویش مازندرانی
حیاط خلوت
فرهنگ گویش مازندرانی
مانند ما، مثل ما
فرهنگ گویش مازندرانی
آن طور، آن گونه
فرهنگ گویش مازندرانی
خسیس، پست، حسود، کسی که روزی دیگری را ببرد
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا بالا
فرهنگ گویش مازندرانی
آن بار، آن دفعه
فرهنگ گویش مازندرانی
این طور
فرهنگ گویش مازندرانی
آن طرف، آن سو
فرهنگ گویش مازندرانی
غذا را با آب فراوان خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی